پنجم ابتدایی را تمام کرد، اما درس خواندن خیلی به مغزش فشار می آورد. دکتر گفت: نباید به این بچه فشار درس وارد کنید. برای مغزش ضرر دارد. درس را رها کند. اما محمد مگر می توانست بیکار باشد. کنار تمام کارهای خانه که برای مادر می کرد و البته دلیلش هم این بود که کجای اسلام آمده که همة کارهای خانه را باید مادر انجام دهد، خیاطی هم می رفت. چند ماهی شاگرد خیاطی بود که لباس مردانه می دوخت. خیلی زود یاد گرفت و برای خودش خیاط شد. پدر هم برایش چرخ خیاطی و وسایل کار خرید. محمد حالا توی زیرزمین خانه خیاطی می کرد و درآمد داشت. خیلی هم مردانه عمل می کرد. پولش را حساب شده خرج می کرد، دقیق و با برنامه. هر سه وعده اذان هم کار را تعطیل می کرد و می رفت مسجد برای نماز. البته فرقی نمی کرد برایش؛ چه بازی، چه کارِ خانه، چه خیاطی، هرچه بود می گذاشت کنار و راهی مسجد می شد و الوعده وفا... یا الله.
+گوشه هایی از زندگی شهید محمد معماریان
++ در روز شنبه 8 آذرماه 93 میزبان مادر ارجمند این شهید خواهیم بود: ضیافت عروج